خربزه

ساخت وبلاگ
  سیستم مدرسه ی  پسرک هوشمنده . از اولین  سال به هر دانش آموز یک شناسه ی کاربری و یک صفحه مجازی دادند و اخبار مربوط به هر بچه رو در بخش های مجزا درج می کنند . نمرات، وضعیت انضباطی، وضعیت شهریه، نمرات ماهانه، نمرات مستمر ، برنامه ی هفتگی و ... هفته ی قبل کتابهاش رو گرفتیم از مدرسه. یک برگه هم داده بودند که توش  درمورد ورود به سایت مدرسه و صفحه ی دادنش آموز و تغییررمز توضیح داده  بودند .پسرک منو کشت که: -برو توی سایتم. برو توی سایتم. برو سایتمو چک کن. برو سایتمو ببین. برو اطلاعاتمو وارد کن. برو وگرنه از مدرسه اخراج میشم. هرچه گفتم اطلاعاتت از سه سال قبل ثبت شده و تغییر نیاز نداره، کسی اخراجت نمی کنه. هنوز برنامه ی هفتگیت رو نزدن، لازم نیست رمز رو عوض کنم، نمی خواد اینقدر عجله کنی و نگران باشی،گوش نداد که نداد.حتی گفت بلد نیستی وارد سایتم بشی برای همین هی عقب میندازیش!!! باید برگه رو کامل بخونی تا بتونی واردش بشی!! جلوی چشمش صفحه ش رو باز کردم و نشونش دادم که همه چی سر جای خودشه . تموم اطلاعات مربوط به برنامه هفتگی و ... کلاس چهارم خالی و سفیده.اما همچنان به سایتش و محتویاتش حساسیت نشون می داد. امروز دوباره اومدم ببینم برنامه ی هفتگی دادن یا نه که با دیدن صفحه ی گوگل از چا پرید و گفت : دیدی بهت گفتم بلد نیستی وارد سایتم بشی؟ داری از گوگل میری. توی اون برگه نوشته از گوگل استفاده نکنی خربزه...ادامه مطلب
ما را در سایت خربزه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mamanpari بازدید : 45 تاريخ : سه شنبه 28 آذر 1396 ساعت: 23:43

کلاس چهارمی مامانش

مهر 96

 

 

خربزه...
ما را در سایت خربزه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mamanpari بازدید : 40 تاريخ : سه شنبه 28 آذر 1396 ساعت: 23:43

پسرک کاندید شورای دانش آموزی مدرسه شد. اصرار داشت که توی این برنامه شرکت کند. می دانستم که هیچ شانسی ندارد. انتخابات شورای دانش آموزی بین کلاس چهارم و پنجم و ششمی ها برگزار می شود. او امسال کلاس چهارم است و بین بچه های واجد شرایط ، زیاد شناخته شده نیست . مسلم است پنجمی ها و ششمی ها شانس بهتر و بیشتری دارند. همین ها را با جملاتی که برای یک پسرک ده ساله ی خیلی امیدوار و مشتاق بیش از حد ظالمانه نباشد بهش می گویم. می گوید: -چرا داری منو ناامید می کنی؟ به جای این که امیدوارم کنی و تشویقم کنی داری منو ناراحت می کنی. -عزیز دل من... نمی خوام بعد از دیدن نتایج، غصه دار بشی. می خوام این ها رو هم در نظر بگیری که بعدا خیلی بهت برنخوره. بخاطر خودت میگم مامانم. زیر بار نمی رود و معتقد است کار من بدجنسی است! * روزهای بعد از رای گیری می چسبد به من می گوید: -فقط کاش یک رای بیارم که بین بچه ها ضایع نشم. بچه ها نگن حتی یک نفر هم بهش رای نداد. می گویم: -یک رای رو حتما میاری. چون خودت می تونی به خودت رای بدی. این شد یک رای. مطمئن باش ده تا رای هم میاری. بالاخره دوست های همکلاسیت بهت رای میدن که. -نخیرم. معلوم نیست. اگه دلشون نخواد رای بدن چی؟ اما من به خودم رای نمیدم. چون این تقلبه. من به دوستم رای میدم. نمی خوام تقلب کنم و رای الکی بیارم. کدوم متقلبی به خودش رای میده آخه؟ قبول نمی کند که رای دادن به خربزه...ادامه مطلب
ما را در سایت خربزه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mamanpari بازدید : 52 تاريخ : سه شنبه 28 آذر 1396 ساعت: 23:43

میگه:مامان ... میشه سوال منو جواب بدی؟ بیرون از این مستطیل چیه؟ میگم: کدوم مستطیل؟ میگه: اصلا مثلث. بیرون از این مثلث چیه؟ میگم: کدوم مثلث؟ میگه: من فکر می کنم آدما همه توی ضلع ها زندگی می کنن، بعد میرن جهنم.مثلا توی یه مستطیل بزرگ یا یه مثلث بزرگ. می خوام بدونم  بیرون این مستطیل بزرگ چیه؟ چی هست؟ میگم: همه میرن جهنم؟ میگه: خب. حالا چندتا هم میرن بهشت. ولی بازم نمی دونم بیرون این مثلث بزرگ چیه؟ برادر بزرگه میگه: مامان... این پسرت سوال های فرابُعدی و فلسفی می پرسه ها... یه چیزی میشه این بچه ! ادامه میده: جالبه ها. به این رسیده که آدمها توی بُعد زندگی می کنن. یعنی توی ابعاد گیر افتادن. خیلی جال خربزه...ادامه مطلب
ما را در سایت خربزه دنبال می کنید

برچسب : بیرون,خبره؟, نویسنده : mamanpari بازدید : 46 تاريخ : سه شنبه 31 مرداد 1396 ساعت: 14:26

یهو پریده جلوم میگه : -مامان...میدونی روزی که بابا برام استامپ خرید چه روزی بود؟ -پارسالا بود دیگه. نه روزشو یادم نیست -نه منظورم روز هفتگیش نیست. روز احساسیشه. میدونی چه روزی بود؟ -چه روزی بود؟ -روز شادی مردم ایران. روز مهم شادی مردم ایران. مثل همون شادی ای که مردم ایران روز آزادی خرمشهر داشتن، روزی که من استامپ دار شدم هم به اندازه ی آزادی خرمشهر برام شادی داشت. خیلی روز خوبی بود. خربزه...ادامه مطلب
ما را در سایت خربزه دنبال می کنید

برچسب : پروژه,شادی, نویسنده : mamanpari بازدید : 47 تاريخ : سه شنبه 31 مرداد 1396 ساعت: 14:26

نویسنده: پروانه - سه شنبه بیست و ششم مرداد ۱۳۹۵ پسرک برگشت و به من گفت: -کاش من دختر بودم. کاش پسر نبودم. گفتم: -چرا؟ -آخه  اگه دختر بودم دیگه سربازی نمی رفتم. -از سربازی می ترسی؟ -خب معلومه که می ترسم. دلم نمی خواد برم. -اما اگه دختر بودی بعدا که بزرگ می شدی ، مامان می شدی. بچه می آوردی. کلی درد تحمل می کردی. باید غذای همه رو تو می پختی . لباس همه رو تو می شستی. کارهای همه رو تو انجام می دادی. کارهای خونه رو . شاید کارهای بیرون خونه رو. خلاصه کارهای همه رو باید تنهایی و یه نفری انجام می دادی. مثل همه ی مامان ها. اما سربازی رفتن فقط دو ساله. زودم تموم میشه مامان. گفت: -اما من تموم این کارها رو خربزه...ادامه مطلب
ما را در سایت خربزه دنبال می کنید

برچسب : عاشقانه, نویسنده : mamanpari بازدید : 39 تاريخ : سه شنبه 31 مرداد 1396 ساعت: 14:26

جلوی تلویزیون دراز کشیده. هر دو دقیقه یکبار می گویم: ( برو سر جات بخواب) و اصرار می کند که خوابش نمی آید و فقط دارد به چشم هایش استراحت می دهد. می دانم که تا خندوانه تمام نشود، نمی رود توی تختش. یک تکان ناگهانی می خورد و بر می گردد سمت من که کنارش دراز کشیده ام.می گوید: -می دونی..اگه آدم یه شاهزاده باشه... نه اگه خیلی هم پولدار باشه... نه..می خوام یک چیزی بگم اما نمی دونم چطوری شروع کنم. بذار یه کم فکر کنم. دوباره می گوید: -اصلا مهم نیست آدم خودش کی باشه. مهم اینه که قیافه اصلا مهم نیست. اصلا مهم نیست.مگه نه. می گویم: -خب برای چه کاری قیافه مهم هست یا نیست؟ برای بازیگری؟ برای خوانندگی؟ برای ور خربزه...ادامه مطلب
ما را در سایت خربزه دنبال می کنید

برچسب : قیافه,نیست, نویسنده : mamanpari بازدید : 42 تاريخ : سه شنبه 31 مرداد 1396 ساعت: 14:26

هوا  سرد شده. پسرک رو مجبور می کنم که زیر بلوز هاش ، عرقگیر بپوشه. غر می زنه. ادا در میاره. میگه گرمم میشه. میگه تنمو می خاره. اکثر مواقع  هم لبه های عرقگیر از پایین لباسش بیرون زده. دو سه روز قبل بهش گفتم: -میدونی  ما که بچه بودیم ، وقتی لباسهامون از پایین بیرون می زد و لبه هاش دیده می شد بهمون چی می گفتن؟ -نه... چی می گفتن؟ -می گفتن یکشنبه دوشنبه شدی.لباسهایی که دیده می شد رو می شمردن و می گفتن: شنبه، یکشنبه، دوشنبه، سه شنبه. می خنده. می گه: -یعنی تا سه شنبه لباس می پوشیدین؟ -اوهوم. اونوقتا زیاد لباس می پوشیدیم. هی لباس روی لباس! میگه : من الان چند شنبه ام؟ می شمریم. شنبه. یکشنبه. بلوزش شنبه خربزه...ادامه مطلب
ما را در سایت خربزه دنبال می کنید

برچسب : یکشنبه,انگیز, نویسنده : mamanpari بازدید : 41 تاريخ : سه شنبه 31 مرداد 1396 ساعت: 14:26

دارم با پسرک هدیه های آسمان کار می کنم. یک بخشی در مورد شکر نعمات خداست. می گوید  همه ی موجودات از نعمتهای خداوند تشکر می کنند. پرندگان با آواز خوش و گنجشک ها با جیک جیک کردن دارند از خدا تشکر می کنند. انسان ها هم باید با استفاده ی صحیح از نعمتهای خدا، کمک کردن به دیگران و یاری کردن آدم های ناتوان و ضعیف، از نعمتهایی که خداوند به آنها داده تشکر کنند. سوال و جواب ها را با هم می خوانیم و بعد ازش می پرسم. در مورد شکر نعمت انسان ها همه را پشت سرهم ردیف می کند و می گوید. می پرسم: -خب...پرندگان چطوری از خدا تشکر می کنند؟ بی هوا می گوید: -میگن: کفتر کاکل به سر وای وای ...!   توضیح: این تک خال زیبا، چ خربزه...ادامه مطلب
ما را در سایت خربزه دنبال می کنید

برچسب : کفتر,کاکل, نویسنده : mamanpari بازدید : 62 تاريخ : سه شنبه 31 مرداد 1396 ساعت: 14:26

صدای سرفه ی پسرک از توی تختش می آید. بهش قرص سرماخوردگی دادم و فرستادمش بخوابد. بماند که یکساعت  همه جا چرخید و چرخید تا رفت توی تخت. آقای پدرش سوال کرد: -بهش دارو دادی؟ -بله. دادم. این سرفه ها مال لخت بیرون رفتناشه. توی حیاط مدرسه بدون کاپشن و کلاه  میره. فقط با یه پلیور بافتنی می چرخه. پر سوال نگاهم می کند. می گویم: -از خودش سوال می کنم که توی حیاط مدرسه کاپشن و کلاه داری یا نه، میگه بله می پوشم. اما وقتی عکسهای کانال مدرسه رو می بینیم یا عکسهایی که خانومشون از فعالیتهای روزانه ی بچه ها توی تلگرام میذاره، می بینم که با یه پلیور توی حیاطه. مخصوصا هرچی هوا سردتره، انگار اجبار دارن که برن توی ح خربزه...ادامه مطلب
ما را در سایت خربزه دنبال می کنید

برچسب : خاطراتی,دوربین,کانال,کولر, نویسنده : mamanpari بازدید : 78 تاريخ : سه شنبه 31 مرداد 1396 ساعت: 14:26